از بس که آسمان دل ابری ست
تمام خاطراتم نمناک شده است
نمی دانم چرا..
شاید چون دیگرقرار نیست بین ما دیداری باشد
ثانیه ها
اه ثانیه های خاکستری
لحظه های کبود
لحظه های کند
اه... دیگر ...!
مدتهاست که خردشدههایم را جمع میکنم
ظاهرا همه چیز مثل اولش میشود
به جز یک چیز
عشق را پیدا نمیکنم
آن عشقی که نخواهد تو را خرد کند
بلکه بسازدت از آغاز از اول
خیلی وقت است که دلم برای عشق تنگ شده است.
همان عشقی که بین انارهای خانه مادربزرگم زندگی میکند
همان عشقی که لابلای نمازهای خانه آنها نفس میکشد
دلم میخواهد گاهی پروانههای کوچک خانهشان باشم
خوشا به حال آن روزها
خوشا به حال آن روزهای سبز روشن آبی صاف
روزهایی که همیشه عشق خودنمایی میکرد
عشق بود و عشق بود و عشق و بالیدن و به آسمان رسیدن.
لحظه فکر کردن هم وجود داشت .
لحظه با خود بودن لحظه اوج گرفتن
لحظه های ناب کودکی بوی خوش مادر بزرگی
آه که چقدر دلم برای آن لحظه ها تنگ شده
دلم برای خنده های از ته دل دلم برای صفای برق چشمان
آری صفا صداقت صمیمیت یکرنگی
دلم برای عشقتنگ شده دلم برای عشق تنگ شده است...
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))