زیر درخت انار
لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ.
گلها انار شد داغ داغ.هر اناری هزار تا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود.
کافی است انار دلت ترک بخورد.
__________________
اعتماد کن به دلی که به جای صورت به سیرت تو می نگرد , و به دلی که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است .
نوشته های دیگران(یک)