شخص راستگو با راستگویی خود، سه چیز را بهدست می آورد : اعتماد، دوستی و شکوه [در دل ها] . [امام علی علیه السلام]
آهنگ جوانی-عاشقانه
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
روز تولد=یاد آوری داشتن دوستانی دوست داشتنی

کیهان :: چهارشنبه 85/9/8 ساعت 12:55 صبح

تا روز قبل از تولدم وقتی دوستان و آشنایان نزدیک شدن این روز رو بهم یاد آوری میکردن با زدن یه لبخند وانمود میکردم که خوشحالم ولی در حقیقت هیچ احساس خاصی نسبت به این روز نداشتم به نظرم تنها اتفاق خاصی که تو این روز برام میافتاد این بود که یه سال به سنم اضافه میشد , همین و بس.

تا اینکه روز تولدم رسید اون روز با اولین پیام تبریکی که صبح زود از یه دوست بهم رسید حس غریبی پیدا کردم این حس با تبریک دیگر دوستان در طول روز قوت گرفت کم کم به خودم اومدم دیدم واقعا خوشحالم, خوشحالم وقتی میبینم کسانی روز تولد من یادشونه , کسانی که حتی فکرش رو هم نمیکردم

هدیه هایی که گرفتم برام خیلی ارزشمند بودند از اکانت اینترنت گرفته,  تا چند تا گل قشنگ اینترنتی, و تبریکات اینترنتی, تا...

دوست دارم از بعضی از دوستان تشکر کنم بخاطر محبتی که بهم داشتند و بخاطر یاد آوری حس قشنگ دوستی.

نیکای خوبم(اولین تبریک در روز تولدم رو از تو دریافت کردم), نگین گلم, مهتاب عزیزم, حمیده مهربانم, فرزانه(تو برام مثل یه خواهر میمونی, من واقعا هنوز نمیدونم چطوری هر سال روز تولد این دوست بی معرفت یادت میمونه , شاید به خاطر دل پاک و مهربونیه که داری), ریحانه خوب و دوست داشتنی و با معرفتم(هدیه تو یکی از بهترین هدیه هایی بود که تا حالا گرفته بودم, کاش میدونستی چقدر خوشحالم کردی), یاس خاکی عزیزم (ممنون از اینکه تو اون مکان مقدس به یادم بودی و برام دعا کردی) و

پریسا(در مورد تو چی باید بگم؟جزء اینکه جزءی از منی, جزءاینکه یکی از عزیزترین کسانی هستی که تو زندگی دارم...)

دوست عزیزی روی هدیه ی قشنگش این شعر رو برام به یادگار گذاشته بود:

دل من دیر زمانی است

 که می پندارد

دوستی نیز گلی است

 مثل نیلوفر و یاس...

به نظر شما اینها فراموش شدنیه؟من که فکر نمیکنم


نوشته های دیگران()

غم آشناست...

کیهان :: چهارشنبه 85/9/8 ساعت 12:55 صبح

هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی

از این زمانه دلم سیر می شود گاهی...

اینو با خودم زمزمه میکنم ?پارسا با تعجب به من نگاه میکنه شاید اصلا متوجه نمیشه من چی میگم ولی بچه ها ناراحتی رو زود حس میکنن?با خودم میگم چقدر بی رحمم که دارم ناراحتی هامو با این طفل معصوم قسمت میکنم. لبنخد تلخی میزنم پارسا خیالش راحت میشه که چیز مهمی نیست سرشو میندازه پایین و سرگرم بازیش میشه ?تو دلم بهش میگم عزیزکم امیدوارم هیچ وقت غم سراغت نیاد...

  

التماس دعا                                                                      


نوشته های دیگران()

دستهای ظریفش تو دست مادر...

کیهان :: چهارشنبه 85/9/8 ساعت 12:55 صبح

به نام تو ای تنها امید نا امیدان

شاخه ای تکیده؛ گل ارکیده با چشمای خسته ؛ لبهای بسته
غم توی چشماش آروم نشسته شکوفه شادیش از هم گسسته آه
آشنای درده؛ خورشیدش سرده؛ تو قلب سردش غم لونه کرده
مهتاب عمرش در پشت پرده؛ هر ماه سالش پائیز سرده آه
دستای ظریفش تو دست مادر؛ پیکر نحیفش چون گل پرپر از محنت و درد آروم نداره ؛
سایه سیاهی رو بخت شومش؛ ارکیده تنهاست زیر هجومش طوفان درد پایون نداره...
دست من و تو می تونه با هم قصری بسازه با رنگ شبنم
شکوفه ای که غمگین و سرده ؛ گل ارکیدست نمیره کم کم
بیا نذاریم گل ارکیده ؛ گلی که چهرش پاک و سپیده
که توی پائیز شاخه بیده ؛ بهار ندیده ؛ بمیره کم کم

چرا بچه های معصوم باید درد و رنج رو تحمل کنن؟برای تقاص کدام گناه نکرده؟... به خودم امید میدم که خدا با این همه مهربونی حتما حواسش به این موجودات پاک و بی آزار هست و هواشونو داره ?حتما حکمتی بوده...

 برای کودکان سرطانی دعا کنیم


نوشته های دیگران()

خدایا با من حرف بزن

کیهان :: چهارشنبه 85/9/8 ساعت 12:55 صبح

به نام تو ای مهربانترین

چند روز پیش تو یکی از مجلات داستان لطیف و تاثیر گذاری خوندم ?اینجا مینویسم تا دیگران هم لذت ببرن

مرد نجوا کرد?خدایا با من حرف بزن ...پرنده شروع کرد به خواندن? اما مرد نشنید.مرد فریاد زد خدایا با من حرف بزن!رعد در پهنای آسمان غرید?اما مرد گوش نکرد.مرد به جستجوی خدا پرداخت و گفت:خدایا?به من اجازه بده تا تو را ببینم ?ستاره ها به روشنی درخشیدند اما مرد توجهی نکرد.مرد با فریاد گفت:خدایا به من معجره ای نشان بده و یک زندگی تازه آغاز شد(موجودی متولد شد) اما مرد پی نبرد .

مرد به گریه افتاد و از روی نا امیدی فریاد زد? خدایا مرا لمس کن و اجازه بده بدانم که اینجا هستی پس خدا پایین آمد و مرد را لمس کرد اما مرد پروانه را از خود راند و دور شد.

به خاطر داشته باش هرگز از نعمات خدا و برکاتش دوری نکن.شاید برکات خدا به شکلی که انتظارش را نداری بر تو ظاهرشود ?پس در اطرافت به دقت بنگرو برکات خود را پاس دار.


نوشته های دیگران()

...وخدا مرا دوست دارد

کیهان :: چهارشنبه 85/9/8 ساعت 12:51 صبح

 

  

 چند وقتی بود که مریض نشده بودم. دیگه داشتم نا امید می شدم. با خودم می گفتم : این قدر بد شدی که حتّی خدا هم ازَت قطع امید کرده. حتّی حاضر نیست توی این دنیا سبکت کنه. آخه وقتی به خودم نگاه می کنم شرمنده میشم...امّا نه ..مثل اینکه دوباره حالم بد شده. صبح نشده حالم بد شد. یه سرما خوردگی سخت..

    فرض کن یه آدم بسیار محترم که به همه لطف داره. اون وقت شما بیایی جلو همۀ مریدهاش بی دلیل بزنی توی گوشش. اون هم هیچ عکس العملی نشون نده. اصلاً به روی خودش نیاره. مثل اینکه اتّفاقی نیفتاده. بعداً یواشکی اشاره کنه که حالا تا بعد. و شما میدونید که هر روزی نیست که چند بار بهش نیاز نداشته باشید. حالا بیا و درستش کن. اگه توی جمع حال آدمو می گرفت، خیلی سبک تر بود. لااقل بعداً دیگه کاری به کارمون نداشت. توی بزنگاه آدمو رها نمی کرد. چه حالی بهمون دست میده؟! حالا یه آدمی که اصلاً اهل انتقام هم نیست و اصلاً این اتفاقها هیچ ضربه ای به شخصیتش نمی زنه. بقیه هم اگه دوستش دارند و مریدشند نه به خاطر دستگیری هاشه. بلکه بقیه بهش عشق می ورزند و حاضرند براش هر کاری بکنند. حالا شما یه جسارتی به این آدم کردید؛ این جا دیگه آدم می خواد زمین دهان باز کنه و درستی قورتش بده. حتّی نمی خواد روی زمین راه بره.

   امّا قربون خدا برم که نمیذاره سر بزنگاه حال ما رو بگیره. به هر بهانه ای شده همین جا سبکمون می کنه. گاهی یه ضرری به آدم می زنه. گاهی یه بلایی مریضیی چیزی و ... همین جا راحتمون می کنه که بعداً جلو مریدهاش توی صحنۀ محشر حالمونو نگیره. 

 

   خدا ممنونتم. چاکرتم. واسَت می میرم. لطف کردید مریضمون کردید. مطمئن شدم هنوز هم دوستم دارید...

 

   «خدا جون! نمی دونم کدوم موقع بیشتر باید شکرت رو بجا بیارم. اون موقعی که سالمم و نیرومند. اون موقعی که خیلی راحت می تونم از نعمتهات استفاده کنم. اون موقعی که خیلی راحت می تونم عبادتت رو بجا بیارم و تو رو از خودم راضی کنم..یا الان که توی بستر بیماری افتادم.. اون هم نه فقط یه بیماری. طبق وعدۀ خودت چیزی که باهاش پاک میشم. حالتی که توی اون نگاه ویژه به من داری.. به همین بهانه گناهام رو از کارنامه ام حذف می کنی..از کثافت بدیها خلاصم می کنی..و توبه رو به یادم میاری..»(صحیفۀ سجّادیه دعای وقت بیماری)

   خدا .....

   شکرت...


نوشته های دیگران()

گفتی از عشقت دم نزنم

کیهان :: چهارشنبه 85/9/8 ساعت 12:14 صبح

یک نفس ای پیک سحری/ بر سر کویش کن گذری / گو که ز هجرش به فغانم به فغانم

ای که به عشقت زنده منم /گفتی از عشقت دم نزم/  من نتوانم نتوانم نتوانم

من غرق گناهم / تو عذر گناهی / روز شبم را تو چو مهری و چو ماهی

چه شود گر مرا رهانی ز سیاهی ؟

ما را به جرم عاشقی مواخذه می کنند .... و تو چه دانی که عشق چیست ؟

مدت زیادی بود که از احکام ارتباط با خدا برای همه و خودم نوشتم ، نوشتم که خوب باشید و از فرصتها استفاده  و راه درست را انتخاب کنید و به خدایی که در این نزیکی است  تقرب بجویید. مدت زیادی بود که نوشته های زیبایی که شنیده بودم را می نوشتم نوشته هایی که در واقع با بازی با کلمات زیبا می نمود . مدتها گذشت تا فهمیدم همه آنها خیالی باطل بود.

این بار می خواهم از لیلی و مجنون بنویسم از شیرین و فرهاد از عشق بنویسم ....

این بار اماده ام تا بگویم که بهشت و جهنم را فراموش کنید و به سوی شیرین ترین لذت بشتابید! لذتی که برای آن خلق شدیم. عشق اما نه خودخواهی ، عشق و فنا . و فقط جرعه ای از آن کافی است تا تمام نوشته های پرمعنای دیروز بی معنی گردد.

نیامده تا سخت و سنگین و زیبا بنویسم آماده ام تا ساده و خودمانی اما از عمق وجود بنویسم . اماده ام تا بعضی کلمات سنگین را که وجود ناچیز من و انسانهای دیگر گاهی حس و گاهی فراموش می کنند را معنا کنم. تا این کلمات را به خاطر بسپاریم

می دانم کار بسیار سختی است اما امیدوارم همان کسی که هر که را بخواهد هدایت می کند مرا کمک خواهد کرد

برایم دعا کنید   

چون باده بجوشم /در جوش و خروشم / من سر زلفت به دو عالم نفروشم

********** 

پاورقی :

متن زیر فکر شروع وبلاگ بود که در وبلاگ قبلی نیز موجود است


نوشته های دیگران()

اگر با دیگرانش بود میلی

کیهان :: چهارشنبه 85/9/8 ساعت 12:14 صبح

  سه شنبه ساعت 8 شب جمکران

از راههای دور آمده بودند ، هریک به امید و آرزویی ،  آمده بودند تا با تو درد و دل کنند، از غمها وشادیهاشان برای تو بگویند..... من هم آمده بودم فقط به امید دیدار تو ، آماده بودم تا تو را ببینم و سرمست شوم و برم. با خودم پیاله ای آورده بودم تا تو آن را پرکنی، اما آنقدر دست خالی بودم که می ترسیدم ظرفم را پیش بگیریم. به خود جرات دادم پیاله ام را جلو آوردم و تقاضای یک جرعه از دیدارت کردم ....

*****************

شنیده بود  خانه لیلی به اهل شهر شیر می دهد و چه بهانه ای بهتر از این برای دیدن دوباره روی لیلی ،  سریع ظرفی اماده کرد تا او هم در صف انتظار مردم شهر قرار بگیرد ، لیلی خوب می دانست که مجنون فقط برای دیدن او آماده و نه برای شیر ....

مردم شهر یکی یکی از خانه لیلی می رفتند تا نوبت به مجنون رسید ، لیلی بر خلاف همه ظرف مجنون را شکست، مجنون از حرکت لیلی سرمست شد بار دیگر ظرفی تهیه کرد و در صف انتظار ایستاد، لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست. مجنون سرمست تر از قبل شد بار دیگر ظرفی تهیه کرد و در صف ایستاد، لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست ....  لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست ..... لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست ....

 جمعی از غافلان  رو به مجنون کردند و گفتند :مگر نمی بینی معشوق ظرف تو را می شکند! مگر نمی بینی در میان این جمع جواب تو را نمی دهد ؟ مگر نمی بینی تو را می راند ؟! مجنون سرمست جواب داد :

اگر با دیگرانش بود میلی***** چرا ظرف مرا بشکسته لیلی؟

 

********************

سه شنبه ساعت 11 شب جمکران

و تو ظرف مرا  شکستی...... تو خودت را به من نشان ندادی تا هفته دیگر بیایم، به من گفتی هفته بعد هم در صف انتظارت قرار بگیرم، به من آرام و بی صدا گفتی یک بار دیگر مشتاق دیدار تو باشم، راستی تو چرا مرا به این صف کشاندی و نگذاشتی بروم؟ چرا خواستی یک بار دیگر در جرگه عشاق دیدارت قرار بگیرم واضح تر بگویم تو چرا می خواستی من را یک بار دیگر ببینی ....؟! حال من جار می زدم :« ایهالناس من خریدار دارم ! من با همین دست خالی، من با همین چهره سیاه، من با همین ناتوانی ، من با همین بی ارزشی ، خریدار دارم! »

اگر با دیگرانش بود میلی **** چرا ظرف مرا بشکسته لیلی؟؟

هیچ کس نفهمید چطور ظرفش شکسته شد فقط می دانست کسی هست که دوست دارد آنها باردیگر بیایند .... بار دیگر بیایند .... باردیگر بیایند!

بشکن دل بی نوای ما را ای عشق / این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است


نوشته های دیگران()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ظرفیت خواستن
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
آهنگ جوانی-عاشقانه
کیهان
Link to Us!

آهنگ جوانی-عاشقانه

Hit
مجوع بازدیدها: 26717 بازدید

امروز: 12 بازدید

دیروز: 1 بازدید

Archive


آرشیو نوشته های کیهان
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
بهار 1386
پاییز 1385

LOGO LISTS


In yahoo

یــــاهـو

My music

Submit mail